معرفت‌شناسی جنسیت: تفاوت میان نسخه‌ها

از Commons Gender Wiki
جز (Razarei59 صفحهٔ اسلام و معرفت شناسی جنسیت را به معرفت شناسی جنسیت منتقل کرد)
(بدون تفاوت)

نسخهٔ ‏۱۷ دسامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۰:۴۸

با این سوال اساسی آغاز می‌کنیم که آیا در ادبیات دینی با همین سبکی که فمنیستها معتقدند که دیدگاه زنانه داریم و دیدگاه مردانه و اینها با هم متفاوتند؛ آیا ما در ادبیات دینی هم چنین چیزی داریم؟ آیا می‌توانیم بگوییم که در ادبیات دینی هم معرفت‌شناسی زنانه داریم و شناخت زنان با شناخت مردان متفاوت است و چون متفاوت هستند، فرض بگیریم قضاوت اخلاقی زنان با قضاوت اخلاقی مردان متفاوت است؟ در بررسی این مساله، می‌توان هم دیدگاه انتقادی به نظریه فمنیستی داشت و هم دیدگاه اسلام را مطرح کرد.


انتقادات و اشکالات وارد بر دیدگاه معرفت‌شناسی فمنیستی و وجود ارتباط بین جنسیت و معرفت (با تعریفی که در بالا بیان شد):


اول اینکه اگر چه فمنیست‌ها برای جلوگیری از آثار سوء سوگیری مردانه‌ی معرفت، معرفت‌شناسی زنانه را مطرح می‌کنند و یک نوع معرفت‌شناسی پیشنهاد می‌دهند که به تعبیر خودشان مبتنی بر همدلی و ویژگی‌های زنانه است، به خودشون هم اشکالاتی وارد است. اول اینکه آن چیزی که شما به عنوان ابزار معرفت معرفی می‌کنید با عرصه‌های معرفتی، غالباً ناسازگار است. زیرا وقتی تقسیم‌بندی متداول اندیشمندان را در بحث علوم مطرح کنیم، این علوم، یا علوم انسانی اند، یا علوم طبیعی هستند. ممکن است شما علوم اجتماعی را هم مطرح کنید که برخی معتقدند علوم اجتماعی جزء علوم انسانی‌اند و برخی علوم اجتماعی را از حیطه علوم انسانی خارج می‌کنند.


علوم انسانی یا از مقوله فلسفه هستند یا غیرفلسفی هستند. اگر علوم انسانی، فلسفی باشند و خصوصاً در فلسفه تحلیلی؛ چون دقت نظرهای تحلیلی و منطقی ضرورت دارد، ما نمی‌توانیم خیلی برای همدلی نقش تعیین کننده‌ای را در نظر بگیریم. در واقع آن چیزی که شما به عنوان ابزار معرفتی معرفی کرده‌اید، نمی‌تواند با خیلی از تحقیق‌های فلسفی ارتباط داشته باشد. در سایر عرصه‌های علوم انسانی هم غیر از بحث فلسفه، محقق دو موقعیت را پشت سر می‌گذارد: گاهی اوقات محقق در مقام کشف است و به دنبال این است که تصویر درستی از موضوع مطالعه برای خودش ایجاد کند. گاهی هم محقق در مقام دفاع است و در تلاش است تا از موضوع مورد نظرش دفاع کند. به تعبیر دیگر در مقام توجیه است. اگر محقق در مقام کشف باشد، حتی اگر برای همدلی در مقام فهم و کشف بتوانیم نقشی را در نظر بگیریم به هیچ وجه در مقام دوم که مقام توجیه و داوری و دفاع است که وابسته به شواهد بیرونی است، وابسته به شواهدی است که ما باید له یا علیه یک مطلب در نظر بگیریم، نمی‌توانیم ملتزم به تاثیر همدلی باشیم. نهایتاً بگوییم ممکن است محقق در مقام کشف از همدلی و ارتباط به عنوان ابزار معرفتی استفاده می‌کند، اما قطعاً در مقام توجیه و داوری نمی‌تواند این کار را بکند. عرض کردیم یا در زمره علوم انسانی‌اند یا علوم طبیعی. در علوم طبیعی به این دلیل که دخالت عشق و همدلی، صرفاً در فرض تناسب بین عالم و معلوم است، اگر موضوع شناخت ما از زمره طبیعیات باشد، چون این تناسب و سنخیت رخ نمی‌دهد، فلذا باز هم نمی‌توانیم برای شناخت همدلانه به عنوان ابزار معرفتی که فمنیستها مطرح می‌کنند، یک جایگاهی را در نظر بگیریم.


شاید بتوانیم راحت‌تر این طور بگوییم که معارف بشری، یا جزء معارف حصولی‌اند یا جزء معارف حضوری‌اند. اگر جزء معارف حضوری باشند، به این دلیل که هیچ واسطه‌ای بین عالم و معلوم وجود ندارد، فرق‌گذاری و افتراق بین زن و مرد منتفی است. چون واسطه وجود ندارد و چیزی نداریم و در واقع، خود عالم، عین معلوم است. اگر هم معارف بشری، جزء معارف حصولی باشند، یا این معارف از جمله معارف عقلی است، چون شناخت عقلی کلیت دارد، کلیت: یعنی محدود به زمان و مکان و افراد خاص نیست؛ شناخت عقلی، دقیقاً به دلیل کُلیتش و عدم محدودیتش به زمان و مکان و افراد خاص، هیچ عنصری و لو جنسیت نمی‌تواند در آن دخالت داشته باشد. اگر هم معرفت حصولی ما از جمله معرفت‌های تجربی باشد، ممکن است در فرایند تحقق و تجربه (همان چیزی که در بالا عرض کردیم مقام کشف است) به دلیل دخالت حواس ممکن هست که ما بگوییم که محقق، خودش مستقیماً دخالت می‌کند و ممکن است جنسیت در آن دخالت داشته باشد، سهمی داشته باشد؛ ولی این در مرحله شخصی بودن تجربه است، اما اگر بخواهید به آن اعتبار علمی بدهید، اعتبار علمی دادن به هر تجربه‌ای، منوط به این است که به یک حدی از توافق بین‌الاذهانی برسد یعنی به یک حدی برسد که اجمالاً افراد آن را بپذیرند و قبول کنند. اگر بخواهد به آن حد برسد، باز هم شما نمی‌توانید به دخالت جنسیت قائل شوید. هرچند ممکن است برای خود من، در آن شناخت تجربی‌ام، جنسیّتم در آن دخالت داشته باشد و سهمی داشته باشد. این شناخت مبتنی بر جنسیت ممکن است برای خود من حُجیت داشته باشد؛ اما این یک شناخت علمی نیست. این یک شناخت تجربی است که فاقد ارزش علمی است. شناخت تجربی‌ای که می‌خواهد علمی باشد باید به یک حدی از اجماع برسد. باید به یک حدی از توافق در جامعه علمی برسد که اگر بخواهد به حدی از توافق هم برسد، ما نمی‌توانیم جنسیت را در آن مداخله دهیم. این اشکالی کلی بود بر دیدگاه فمنیستها در بحث داوری اخلاقی.


حال ببینیم در میان اندیشمندان مسلمان یا در دیدگاه اسلامی هم احتمال جنسیتی بودن معرفت وجود دارد یا خیر؟


در این بحث دو احتمال قابل طرح است: احتمال اول که مبتنی بر یک تحلیل درون‌دینی است که در آن علاوه بر اینکه التزام به تفاوت معرفتی زن و مرد را داریم، ضعف ابزاری شناخت عقلی زنان را هم در این احتمال اول ادعا می‌کنیم. [البته من چاوشی به شخصه چنین ادعایی ندارم و با دلایلی محکم می‌توانم این ادعا را رد کنم] ما آیات و روایاتی داریم، حاکی از این نکته که زن و مرد، علی‌رغم اشتراکشان در برخورداری از ابزارهای معرفتی، ولی خطاهای شناختی زنان خصوصاً در زمینه عقلانی بیشتر است.


برای این ادعایمان باید به آیه شهادت رجوع کنیم. در آیه شهادت این گونه آمده است:


وَاستَشهِدوا شَهيدَينِ مِن رِجالِكُم ۖ فَإِن لَم يَكونا رَجُلَينِ فَرَجُلٌ وَامرَأَتانِ مِمَّن تَرضَونَ مِنَ الشُّهَداءِ أَن تَضِلَّ إِحداهُما فَتُذَكِّرَ إِحداهُمَا الأُخرىٰ: دو شاهد مرد را به شهادت بگیرید اگر دو مرد نبودند، یک مرد و دو زن. در تحلیل این مطلب چنین می‌آورد: تا اینکه اگر یکی از دو زن، فراموش کرد دیگری به او یادآوری کند.


در این آیه وجه عدم تساوی شهادت زن و مرد، به "احتمال فراموشی" و به احتمال "ضلال" یکی از زنان، تعلیل شده است. بگذریم از اینکه بعضی از مفسرین در مورد ضِلال یا ضَلال نظرات متفاوتی دارند، برخی ضلال را به فراموشی معنا کرده‌اند و معتقدند ضلال در مقابل "فتُذکر" آمده است. پس معلوم است که ضلال به معنای فراموشی است، چون تذکر به معنای یادآوری است و این دو در مقابل هم آمده‌اند. لذا انضمام شهادت دو زن به هم بخاطر این است که اگر یکی از آن دو فراموش کرد، دیگری به او یادآوری کند. از مباحث لغوی آن می‌گذریم که مثلاً ضمیر احداهما به چه چیزی برمی‌گردد، در اولی به چه و در دومی به چه چیزی برمی‌گردد؟


بعضی از علما، وجه دیگری را برای معنای ضلال ذکر کرده‌اند، ما در کتب معتبر لغوی، نسیان را در معنای ضلال نداریم، فلذا ما باید ضلال را به ضیاء معنا کنیم. برخی دیگر از مفسرین گفته‌اند اگر در کنار این آیه، روایات را هم در نظر بگیریم، ازجمله خطبه 80 نهج‌البلاغه که بهره کمتر زن‌ها را تاییدی بر نقصان عقلشان می‌داند. بنابراین باید بگوییم زنان یک مقداری از جهت شناخت عقلی دچار مشکل هستند. ما روایتی داریم که می‌گوید وَ أَمَّا نُقْصَانُ عُقُولِهِنَّ فَشَهَادَةُ امْرَأَتَيْنِ كَشَهَادَةِ الرَّجُلِ الْوَاحِدِ، این روایت هم استناد کرده است به این آیه شهادت و گفته است زنان نقصان عقل دارند به دلیل اینکه شهادت یکی از آنها مشابه شهادت دیگری است. برخی از مفسرین هم از روایاتی که به این آیه استناد کرده‌اند، استفاده کرده و گفته‌اند شناخت عقلی زن‌ها متفاوت از شناخت عقلی مردهاست. تفاسیر دیگری هم داریم که در اینجا ذکر نمی‌کنیم.


مثلاً بعضی از مفسرین در علت‌هایی که برای ضلال مطرح کردنده‌اند، گفته‌اند زنان دچار فراموشی می‌شوند، به این دلیل که حضور اجتماعی ندارند. یا به دلیل اینکه طبیعت زنانه‌شان، طبیعت انفعالی است، طبیعت عاطفی و احساسی است و غلبه این طبیعت زنانه باعث فراموشی می‌شود. که خوب ما اینها را فعلاً کاری نداریم. علاوه بر این روایت اول که به خود آیه استناد کرده بود، روایاتی هم داریم که به بحث کم بودن شناخت عقلانی زن‌ها اشاره می‌کند. از جمله این‌ها روایتی است که از امام علی (ع) مالک ابن اعیان نقل می‌کند؛ که ایشان می‌فرمایند:


لَا تَهِیجُوا النِّسَاءَ بِأَذًی وَ إِنْ شَتَمْنَ أَعْرَاضَکُمْ وَ سَبَبْنَ أُمَرَاءَکُمْ فَإِنَّهُنَّ ضَعِیفَاتُ الْقُوَی وَ الْأَنْفُسِ وَ الْعُقُول: زن‌ها در قوای بدنیشان و در روانشان و در خِردشان ضعیف هست.


و بعد از روایت فوق چنین استفاده می‌کنند که شناخت عقلانی زنان متفاوت از مردان است. ما در مقابل این احتمال و در واقع با استناد به انواع شناخت، می‌توانیم تقریر متفاوتی از بحث ارتباط جنسیت و شناخت‌ ارائه کنیم. ما شناخت را صرفاً راهی برای کشف واقعیت خارجی می‌دانیم. به نظر می‌رسد دقیقاً به همین دلیل که راه برای کشف واقعیت خارجی می‌دانیم، می‌توانیم آن را از تاثیر پیش‌فرض‌ها و پیش‌زمینه‌های ذهنی مصون بدانیم.

دیدگاه اندیشمندان مسلمان

از میان اندیشمندان مسلمان طرفداران این دیدگاه فوق، طرفداران این رویکرد، بین اقسام شناخت تفکیک قائل شده‌اند و گفته‌اند: معرفت نسبت به واقع چند فرض مشخص دارد که در تمام فروضش تاثیر جنسیت در آن منتفی است. فرض اول شناخت عقلی است. این شناخت، همان چیزی است که در نقد دیدگاه فمنیستها ارائه کردیم. این شناخت عقلی، شناختی است، کلی، یقینی و ضروری. این شناخت چون به قضایای بدیهی برمی‌گردد احتمال خطا در آن حداقلی است و اگر هم خطا داشته باشد امکان بررسی و رفع آن خطا وجود دارد. این شناخت چون کلی است، همان‌گونه که پیشتر گفتیم محدود به زمان و مکان و افراد خاص نیست. پس اگر ما بخواهیم عنصر را در آن مداخله دهیم، با کُلّیتش منافات خواهد داشت. پس در شناخت عقلی در اموری که بناست عقلی مورد بررسی قرار بگیرند، نمی‌توانیم دخالت جنسیت را بپذیریم.


فرض دومی که طرفداران این دیدگاه مطرح می‌کنند، بحث "شناخت تجربی" است. این شناخت اگر چه از حواس نشأت می‌گیرد، امکان مداخله محقق در آن وجود دارد. ولی همان‌گونه که گفتیم، احراز اعتبار علمی مشروط به این است که به یک حدی از توافق برسد؛ لذا نمی‌توان عناصری مثل جنسیت را در آن دخالت داد.


فرض سوم معرفت شهودی است در این نوع معرفت، صرفاً اموری که در درون شخص هستند، متعلق علم حضوری و شهودی قرار می‌گیرند. پس بنا بر این که علم پیدا کنید، به نظر می‌رسد در این نوع معرفت هم ما در متن تجربه شهودی، چیزی از معنای زنانگی و مردانگی نداریم.


این دو احتمال، چه احتمال اول که بحث امکان خطای شناختی زنان خصوصاً در قوای عقلانی یعنی شناخت عقلی، امکان مداخله جنسیت را در شناخت عقلی منتفی نمی‌دانست. و چه در دیدگاه دوم که با رجوع به تقسیم‌بندی انواع معرفت و شناخت نتیجه می‌گرفت که جنسیت دخالت ندارد؛ بر خلاف دیدگاه اول اندیشمندان مسلمان، ما نمی‌توانیم آنرا به عنوان دیدگاه مسلط و رایج اندیشمندان مسلمان بپذیریم.


برای اینکه بفهمیم بحث طرح دیدگاه اندیشمندان مسلمان بحث کاملاً مفصلی است، اما ما در این جا فقط طرح دیدگاه اجمالی اندیشمندان را ارائه دادیم